آرین در جمکران
ببوسم خاک پاک جمکران را..... شب بیست و یکم ماه رمضان بود من و آرین و بابایی و همچنین دوستم با همسرش تصمیم گرفتیم برای شب احیا و همچنین زیارت به جمکران بریم.البته سفر ما یه دفعه و بدون هیچ مقدمه قبلی شد و پیشنهادی بود از طرف دوستم که یکباره دیدم همگی رسیدیم جمکران..... خیلی برام جالب بود و هیچ وقت برام اینطوری پیش نیومده بود زیارت برم ...نمیدونم شاید به قول دوستم طلبیده بود و یا حکمتی داشت رفتنم.... رسیدیم...و خیلی شلوغ بود و در کنار اون همه جمعیت ما هم زیر انداز انداختیم و داخل حیاط نشستیم دعا شروع شده بود....چه حال و هوایی داشت جمکران.....با دوستم وضو گرفتیم و برای نماز آماده شدیم .... همسرم آرین را نگه داشت...
نویسنده :
مامان مرضی و آرین
19:21